تو خواب میدیدم با مامانم میرم بعد پامو گذاشتم یه جایی زمین یه دفعه ریزش کرد اندازه یه چاه چند کیلومتری خیلی بزرگ بعد من افتادم داخل این چاه بزرگ که اب داشت منو میبرد یه دفعه ای یک زن چادرشو انداخت منو میکشید بالا حین بالا رفتن یکی گفت هر چی داری از التفات ماست بهم الهام شد اونی که این حرف رو بهم زد امام حسینه
بعد اینکه از چاه اومدم بیرون دیدم دسته اس و هیئت هست دارن برای علی اصغر گریه میکنن منم گریه میکردم