مادربزرگم فوت شده عموم واسه کارش اومد اینجا و بعد یمدت قرار شد انتقالی بگیره بره شهر خودشون اما جا خشک کرده و انگار نه انگار بدش نمیاد مامانم غذا بذاره جلوش و برداره و پشت سرش اتاقشو مرتب کنه اتاق داداشمو صاحب شده داداشم شبا میاد کنار من بخوابه پدر مادرم مشکلی ندارن میگن گناه داره واقعا متنفرم از این وضعیت اصلا تو خونه راحت نیستم دهنشو ببنده مشکلی ندارم اما تو همه چی نظر میده ازطرز غذا خوردنمون گرفته تا لباس پوشیدنو بیرون رفتن من سرکار میرم یوقتایی خیلی خستم وممکنه شام و ناهار نخورده بخوابم مرتب سر سفره غذا به پدر مادرم میگه دخترتونو جم کنین چرا هی با تلفن حرف میزنه و چرا سرکار میره درصورتی که من کلا ماهی یبارم با تلفن حرف نمیزنم اونم اگه واقعا مشکلی پیش بیاد
چیکار کنم گورشو گم کنه😑