سلام خوبین
چون طولانیه تیکه تیکه میگم
من چند ماه پیش بخاطر دخالتا خانواده شوهرم کارم ب دادگاه کشید بعدش با وساطتت و اینا اشتیمون دادن و خدارو شکر این چند ماه خیلی شرایط بهتر شده بود نمیگم کاملا درست شده بود نه ولی بهتر شده بود منم رو بعضی چیزا چشم پوشی میکردم بخاطر زندگیم
من دیروز عصر مهمون داشتم فامیلای خودم بودن ما دورهمی میزاریم خودمونی اینبارم قرار بود بیان خونه ما ...خونمونم طبقه بالایی مادرشوهرمه
اینم بگم ک مادرشوهرم هر جایی دعوت کنن اصلا ب من نمیگه که بریم حتی جایی اگ قرار باشه کادو یا عیادت باشه به من حتی نمیگه از طرف منم برمیداره یچیزی میبره بدون اینکه اصلا من بدونم سر اینم چند بار بحثمون شده و گفته شوهرم ک ب خودش بگو ولی اصلا نمیگه حتی مهمون بیاد خونش با اینکه من طبقه بالام ب من بعد اومدن مهمونا میگه ک بیا اونم ن همیشه خیلی کم منم ناراحت میشدم چون سر چیزای دیگ هزار بار صدام میکنه ولی اگ کسی بیاد یا بخوایم بریم جایی نمیگه یا دقیقه نودی میگ ک نتونم برم قصدش هم فهمیدم چیه میره میگ ک عروسم اهل رفت امد نیس و میخواد کلا بد فامیلای ما قطع ارتباط کنه در حالی ک من خیلب رفت و امد دوس دارم
هستین بزارم بقیشم؟؟؟؟؟