من جاریمو هیشکی ببخشید گوزهم حساب نمیکرد حالا ازوقتی من اومدم چون پوستم خوب نیست همه اونوحلواحلوامیکنن روسرشون میزارن مخصوصا شوهرش وشوهرم یه جوری باافتخارمینشوننش جلوماشینشون میبرن گشت وگزار که انگارنه انگار این همون آدم هش سال پیشه.
آب که سربالابره قورباغه هم ابوعطامیخونه این قضیهس....
اگه پوستم معمولی بودجوش نمیزدم زندگیم رو روال بوداماحالا نمیدونم باجاری ای که زنه دوتا برادرا هست چیکار کنم قشنگ جای من شوهرم خودش وبچه هاشومیبره دور دور ک دلشون نگیره