2777
2789
عنوان

مادرشوهرم غذامو کوفتم کرد امشب

905 بازدید | 34 پست

خونه زن دایی همسرم دعوت بودیم بچم هی گیر داد غذا زیاد بکش منم میدونستم نمیخوره ولی گفتم اشکالی نداره بعدش یا من یا باباش میخوریم اسراف نشه؛بعد اومدم واسه خودم بکشم مادرشوهرم با صدای بلند گفت صبر کن بچت سیر بشه از همون بشقاب استفاده کن غذا زیاد میاد حیفه.....یعنی چشای من و شوهرم و زندایی بیچاره در اومده بود ازین حجم خساست و وقاحت اون که هیچ ربطی به این خرج و زحمت مهمونی نداشت من سکوت کردم همسرم برام یه بشقاب پر با مخلفات کشید گذاشت جلوم زندایی هم همش میگفت بخور عزیزم نوش جونت غذای زیاد اومده بچه رو هم تو ظرف یه بار مصرف گذاشت به زور داد ببرم خونه ولی بیشعوری مادرشوهرمو هضم نمیتونم بکنم.انگار زورش میاد من غذا بخورم همون خونه خودشونم به شوهر و بچه هام تعارف میکنه به من هیچی نمیگه یا رفتنی غذا میده بهم میگه اینم سهم شوهرت و بچه هات یعنی تو اینجا کوفت کردی دیگه نخور خونتون. 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مادرشوهره دیگه باید نیششو هرجوری هست بزنه

❤️چجوری میشه یکی رو که بیشتر سالای عمرتو باهاش زندگی کردی اینقدررر نامرد ازآب در بیاد❤️چقدر سکوت سخته وقتی پراز حرفی ❤️تراپیستم عجیبترین جمله ی ممکن رو بهم گفت :"《 میدونی چرا تغییر سخته؟چون ادمی رنج آشنا رو به خوشی ناآشنا ترجیح میده.از دایره ی امنت بیرون بیا 》 سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز💥                             میدونم آخر قصه تلخ این روزام شیرینه..یه حسی ته دلم داره میگه تو کمکم میکنی میدونم .ایمان دارم بهت...تو از اعماق دلم خبر داری.خداجونم شکرت برای تمام داشته ها...✌️✌️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز