از وقتی داداش دومیم ازدواج کرده 4 سالهه زنداداش اولیم شاید کلا تمام مکالمه اش رو با جاریش تو کاغذ بیاری دوصفحه هم نشه
به بچه های جاریش که برادرزاده هامم اصلا نگاه نمیکنه نه خوبی میکنه نه بدی
اصلا ادم حسابش نمیکنه
اولا زن داداش دومم خیلی تلاش مکیرد باهاش ارتباط بگیره ولی الان دیگ اونم بیخیال شده
یکاریم کرده داداش بزرگم میترسه به برادرزاده هاش لبخند بزنه حتی اونم هیچ محل نمیده
مطمئنم مشکل زنداداشمه چون یمدت داداشم اومد خونمون زنداداشم مسافرت بود خیلییی با برادرزاده هاش گرم میگرف
امروز برارزادم داشت با زبون عجیب غریبش به داداش بزرگم یچیزی میگف(اصولا برادرزاده هام که از داداش دومین اصلا عموشونو نمیشناسن انقدر غریبن باهاشون)داداشم فقط یه لبخند ملیح زد میترسید انگار حتی جواب یه بچه کوچیک رو بده
نمیدونم مشکل زنداداشم چیه
اصلا هیچ کاریش نداره جاریش ماعم اصلا فرق نمیزاریم بینشون