2777
2789
عنوان

امروز تو مغازه یه پیر مرد هی دست میزد بهم

| مشاهده متن کامل بحث + 480 بازدید | 54 پست

به نظرت به شوهرت نگو ، چون کاری نمیتونه بکنه ، نهایت بره دعوا کنه ، کار به شکایت و این داستان ها میرسه تو این جا بیشتر به ضرر شما میشه ، کلا نباید تابلو کنید ، یا شما خیلی خشگل هستید ، یا اون آقا خیلی حول بوده ، دیگه دلو زده به دریا ، و کار زشتی کرده یه جور حس تجاوز ، اگر کسی نبود میزدید زیر گوشش ، الان آروم گرفته بودید ، الان دوست دارید برید یه بلایی سرش بیارید ولی دستتون بستست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نه اصلا اتفاقا حقش بوده باید همه این کثافتای از خود بیخود رو زیر مشت و لگد گرفت آخ دلم میخواد تو ی ...

ببخشید ، تجربه شما چی بوده که بعد از این همه مدت هنوز از ذهنتون نرفته ، اگر دوست داشتید تعریف کنید اینجور فکر میکنم سبک تر بشید ، اگر دوست داشتید

ببخشید ، تجربه شما چی بوده که بعد از این همه مدت هنوز از ذهنتون نرفته ، اگر دوست داشتید تعریف کنید ا ...

یه بار شاید ده سال پیش بود با مامان و خواهرم رفتیم شب بازار جلوی یه غرفه که همه زن بودن نمی‌دونم یادم نیست چی داشت واستاده بودیم شلوغم بود بعد یه مرتیکه اشغال نجس خودشو از پشت سر بهم میمالوند من فکر میکردم زنه

دفعه دوم که این کارو کرد برگشتم دیدم مرده اصلا بدنم یخ کرد و حالم بد شد فقط سریع گفتم برگردیم خونه تا چند سالم تو شلوغی نمی‌رفتم 

خیلی اصلا حالم گرفته شد گفتم چیزی بگم  فامیل شوهرم میگه من همش میام اینجا ندیدم و واسه خودم حرف ...

خوبه چیزی نگفتی پیش اون فامیل

اُمیدکه‌داشته‌باشی، موفقیت‌درثانیه‌آخرهم‌اتفاق‌میوفته!💯🌱🕊️ 

کاش حداقل اروم فوش میدادی دلت خنک میشود ولی برای همه خانما یک نمونه اتفاق افتاده من که کنار شوهرم بودم کسی از کنارم رد شد دستشو کشید به کمرم شوهرم حواسش نبود منم اصلا خشک شده بودم تازه چادرم پوشیده بودم کسافت یارو زود رفت بین جمعیت نتونستم به شوهرم بگم از این عوضیا زیاد هستن 😖😖

مهم نیست پشت سرمون چی میگن مهم اینه که تو رومون جرعت ندارن حرف بزنن😏
یه بار شاید ده سال پیش بود با مامان و خواهرم رفتیم شب بازار جلوی یه غرفه که همه زن بودن نمی‌دونم یاد ...

برای آقایون هم پیش میاد ، مثلا تو اتوبوس یه آقایی همینجور به من چسبیده بود با اینکه سالها گذشته هنوز فراموش نکردم ، یا وقتی سرباز بودم تو آسایشگاه نصف شب یکی از دوستام یا بگم هم خدمتی هام لبم رو بوسید من بیدار بودم ولی فکر میکرد خوابم کثافت معلوم نبود چند بار دیگه اینکارو کرده بود ،  از ترس التماس کرد به کسی چیزی نگم یا داد و بیداد را نندازم ، چون براش گرون تموم میشد یا تو حموم عمومی پادگان یه احمقی عمدا داشت میمومد تو حموم من در حالی لخت بودم جلوش رو گرفتم ، با اینکه من آقا هستم بازم این اتفاقات برای ماها هم میفته و اینکه آدم فراموش نمیکنه هر چقدر بگذره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز