پسرمو میخوام کلاس ورزشی بنویسم میگه فوتبال دوست ندارم ژیمناستیک و کیک بوکسینگم قبلا رفته
نمیدونم چه کلاسی ببرمش
هفته ی بعد امتحاناش تموم میشه
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
همه ما انسان ها درون ذهن خویش گیر افتادیم🌱🌼🐞.......یه دختر شاد پرانرژی بودم که یکم مرداد ۴۰۱دچار حمله پانیک شدم و زندگیم تیره و تار شد.(من با پانیک جنگیدم و پیروز شدم.)
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
پسرمو میخوام کلاس ورزشی بنویسم میگه فوتبال دوست ندارم ژیمناستیک و کیک بوکسینگم قبلا رفته نمید ...
چرا همون کیک بوکسینگ رو ادامه نده؟
شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔