2777
2789

خودم تعریف میکنم 

یه شب با دوستام بیدار بودیم و حرف می‌زدیم تا دیروقت و صبح نزدیکای ساعت شیش و وقتی هوا روشن شده بود خوابیدم

صبحش مامانم بهم گفت که چرا شب چهار دست و پا سریع می‌رفتی سمت آشپزخونه ؟در حالی که اصلا شب از اتاق خارج نشده بودم و ساعت اون چت ها هست 

مامانمم میگه که مطمئنه خواب نبوده و به چیزی دیده

ولی من امیدوارم که توهم بوده باشه 

موی تنم سیخ شد الان که دارم می‌نویسم

شمام تعریف کنین بترسیم نتونیم بخوابیم 😶‍🌫️😂

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای تو روحت 😐😂 ادم ترسویی نیسم اصلا معروفم تو فامیل ولی این موجود چهار دستو پا رو تصور کردم پشمای سرم ریخت

بگم باور نمیکنیم پس ترجیح میدم تو دلم نگه بدارم تا بشه استخون 😞🤣🤣


خدا ؟ ❌️   شیطان ؟ ✅️

من سه سال تمام به خاطر یه طلسم هرشب یکیو میدیدم عین خودم...با صورت خیلی سفید تر و بهم زل میزد

اوایل خیلی میترسیدم بعد یه مدت وقتی میدیدم نگام میکنه فقط رومو برمیگردوندم و میرفتم میخوابیدم

بعد ها بهم گفتن اون وقتی تو میرفتی بخوابی،میومد پیشت میخوابید:)

قدرت فقط نصیب کسانی می شود که جرات کنند خم شوند و آن را به دقت بگیرند
من سه سال تمام به خاطر یه طلسم هرشب یکیو میدیدم عین خودم...با صورت خیلی سفید تر و بهم زل میزد اوایل ...

من یه مرد و میدیدم باهام رابطه داشت 

یه زنه هم کتکم میزد  فکر کنم زنه مرده بود عرر

بعضی وقتا میگم این چیزایی که تو زندگیم اتفاق افتاد و یه جا بنویسم حیفه از یاد برن 😂 

خدا ؟ ❌️   شیطان ؟ ✅️

ما یه مدت توی یه دوره بی پولی افتادیم یعنی توی اونو۲ ماه اوضاع مالیمون خوب نبود و همون موقع صاحب خونمون عوض شد و گفت خونه رو میخوام رهن بزارم و ماهم ناچار رفتیم توی خونه ی خیلی قدیمی و مزخرف توی اون خونه یه مادر بزرگ زندگی می‌کرد که همونجا فوت کرده بود و اون خونه ارث رسیده بود به دخترش که دخترع ام اونجارو اجازه می‌داد خلاصه آثار کشی کردیم و رفتیم بعد از یک ماه دختر دوست مامانم یه شب خونمون موند و ما دوتا تنها بودیم بعد چون خونهه یک اتاق بیشتر نداشت و کوچیک بود آینه قدی منو داخل پذیرایی گذاشتن و شب که شد من بهش گفتم از داخل آشپزخونه که دقیقا آینه روبروش بود یه چیزی بیار خلاصه رفت و آورد بعد از مدتها بهم گفت دیدم که داخل آینه یه چیز سیاهی رد شد و از اون وقت به بعد خونمون نیومد (البته بگم ما ۲ ماه بیشتر اونجا نبودیم و خداروشکر سریع اثاث کشی کریم و رفتیم جای دیگه)

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792