نه دلیلی ندارم نازمو بکشن
همین الان که ۱۹ سالمه نازمو زیاد میکشن تو کل خانواده
حرف حرف منه
بجای اینکه داداش ۲۳سالم کنترلم کنه من اونو کنترل میکنم و با یه اشاره من پدرم محدودش میکنه
میدونی چرا؟؟؟
فکر کن کل عمرت هرجور خانوادت بخوان زندگی کنی(البته اوناهم برای اینکه من طبق خواستشون زندگی کردم بهم کلی احترام میذاشتن)
بگذریم بخاطر عصبی بودن مامانم من و داداشم تا ده سالگی کیسه بوکسش بودیم
تاحالا آرایش نکردم لباس کوتاه و جلف نپوشیدم تو چشمای یه نامحرم نگاه نکردم دیگه دوستی و این چرت و پرتا بماند....
کل عمرم مواظب بودم چی بگم چی نگم که مبادا خانواده و فامیل ازم دلخور بشن
کل عمرم مث خر درس خوندم تا اینکه ۱۷سالگی فهمیدم بیماری بی درمون دارم و الان دیگه از درس و زندگی افتادم
بخاطر خانواده علاقم به رشته هنر و ریاضی رو ول کردم و رفتم تجربی....
الانم به یه بن بست بزرگ رسیدم که همش بیمارم
تو بودی خسته نمیشدی؟
دختر عموهام درسته که احترام منو تو فامیل ندارن ولی هرطور دلشون خواست زندگی کردن و روز به روز زیباتر و بشاش تر میشن که انشاالله خوشبختیشون ابدی باشه و هیشکی دیگه مث من نشه
من سه بار دست به خودکشی زدم که دفه آخری تا کما رفتم
دیگه چی کنم؟؟
من زندگی نکردم...