من همسر اولم فوت شدن یکسال از فوتش نگذشته بود پدرم ب زور و لج منو شیرینی خورده ی پیرمرد که کتک کاری میکرد کرده بود منم فرار کردم و مستقل شدم الان تقریبا یک سال و نیمه ک مستقل زندگی میکنم این مدت با یه نفر در ارتباطم حدود یک سال و قول ازدواج بهم داده
امروز بهم گفت فردا باهم حرکت کنیم و بریم پیش پدرت تا کاملا رسمی بشه اگه خودت تنها بری احتمال داره بکشنت و........ولی من باشم حیا میکنن و....یا پولی ک از اون اقای شیرینی خورده دزدی رو بر میگردونم لازمم نیس با پدرت حرف بزنی من خودم توضیح میدم
بنظرتون باهاش نامزدم *(عقد نیستیم )برگردم پیش پدرم؟؟؟
من اصلا بهش(نامزدم) اعتماد ندارم میترسم باهاش تنها جایی برم
از اون طرف نمیدونم چطوری با پدرم چشم تو چشم بشه چطوری توضیح بدم
حالم خیلی بده کمکم کنید دارم دیونه میشم