از صبه با شوهرم همدیگرو ندیدیم امروز روز تعطیله من بود خونم مرتب کردم اونم سرکار بود تا همین الان که شام خوردیم قلیونش زد زیر بغلش رفت پیش برادرش که مجرده خونه مجردی داره با دوستاشون انگار ن انگار من از صبه منتظرشم ۲۰ روزی ام میشه بهم نزدیک نشده ی جوری غرورم له شده انگار من فقط کلفت این خونم نه چیزه دیگه ای
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عادت کرده. ب نبودت حالا مثل من شوهرم ماموریته هر ۱۰ روز. دو روز میاد اگه میاد سلام وعلیکم غذا میخوره میخوابه بیدار که شد میره پیش دوستاش یا خونه باباش. انگار عادت کرده منم. مشکلی ندارم چون عادت کردم به این اخلاقش
منم دیشب سر شستن ظرف های شام بادخترم وشوهرم دعوا کردم ظرفا رو توسینک زدم به هم۲تا ازبشقابارو شکوندم با یه لیوان. فحش و داد وبیداد .گفتم مگه من نوکر این خونه ام. قاطی کردم بدجور .امروز و استراحت بودم. لازمه هراز گاهی یه قاطی اینجوری بکنم گور بابای ۲تابشقاب😁😁