من يكيو دوست دارم كه يمدتي داشت بهم گوشزد ميكرد ما باهم اختلاف داريم (چون من دارم پزشك ميشم و ايشون علوم ازمايشگاهي خوندن ،سربازي رو تموم كردن و الان تو دوره طرح شون هستن من٢٥سالمه و ايشون ٢٣)😶
ولي چون اخلاقشون خوبه ،شخصيت شو دوسدارم و به معيارام نزديك بود گفتم با اينكه ما تفاوت تحصيلي و مالي داريم من كنار ميام باهات ،ايشون گفت نه تو الان اينطوري ميگي كه خونه كوچيك ميخاي و برات مهم نيس وموارد ديگه ،گفت من خودم اعصابم خرد ميشه وقتي ببينم نتونستم برات شرايط خوبي تو زندگي مهيا كنم ...😕
بهم گفت ٤ روز پيش، بيا دو هفته از هم دور باشيم من بهم ثابت بشه تو حست به من از سر عادت نيس و هر دو از حس هم مطمعن بشيم و بعد تصميم بگيريم...😦
من الان تو اين ٤ روز دارم اذيت ميشم با اينكه سرم شلوغه ولي با كوچيكترين چيز بي ربط يادش ميوفتم و هوايي ميشم ...🤯 دارم جلو خودمو ميگيرم كه بهش پيام ندم
نميدونم بايد چه كار كنم؟
لطفا خانوماي خوشگل راهنمايي كنيد خواهرتون رو🥲
