خواهش میکنم جواب بده کار مهمی باهات دارم
الان الان الان الان اینو میگی که دلمو اتیش بزنی الان میگی یه حسی بوجود اومده،،،،من خیلی وقته این حسو به تو داشتم احمقانس نه؟؟؟ندید؟؟؟ولی من هم دوست داشتم هم عاشقت شده بودم ،،،اون تاپیکو تا کاربری elipy مگه برای تو نزدم،،،بعد چند روز به ژینو گفتی یه تاپیکی زده شانسی دیدمش فکر کنم منظورش منم ،،،من با حرفام هزار بار غیرمستقیم بهت گفتم دوست دارم ولی تو بیمحلم کردی،،،به تمام مقدسات قسم تا حالا راز زندگیمو به کسی نگفتم حتی صمیمی ترین دوستام ولی ریز به ریز زندگیمو برات گفتم که بهت بگم من اینم که عکس العملتو ببینم ولی برگشتی بهم گفتی کسی که راز دل خودشو نگه نمیداره چه انتظاری داره بقیه رازشو نگه دارن،،،بهت گفتم روم نمیشه با اسم کوچیک صدات کنم که بدونی بهت علاقه دارم ولی مسخرم کردی،،،من خاستگار داشتم به ژینو گفتم برام تاپیک بزنه تکلیفم با خودم روشن شه اون موقع ازم تعریف کردی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم ردش کنم خاستگارمو،،،ولی بعدش باز مسخرم کردی،،،دلم بدجور شکست،،،با خودم گفتم قسمت تو عشق نیست تو این دنیا همین خاستگارو بپذیرو بقیه عمرتو بگذرون ،،،به والا قسم به والا قسم به والا قسم من هیچ حسی به این مرد ندارم در حالیکه میبینمش ولی به تو ندید داشتم ،،،حالام تموم شد من بقیه عمرمو با حسرت میگذرونم و اینو پذیرفتم اما چرا لحظه ای که همه چی برام تموم شد دلمو اتیش زدی،،،بخدا حلالت نمیکنم
چون زیاد اسرار داری ج میدم چون دلم نمیاد جوابتو بدم
ب خدا قسم اولین روزی ک چت کردیمن بااینکه همش میخاستی کل کل کنی ولی من دوست داشتم از همون موقع...گفتم ک من کسایی رو ک دوست داشته باشم سر ب سرشون میذارم و باهاشون شوخی میکنم...درمورد رازتن بگم دختر رازت تا عمر دارم تو سینمه چی فکر کردی در مورد من من ب اعتمادی ک بهم داشتی هیچ وقت خیانت نمیکنم..درمورد اینکه گفتم ی نفر وقتی نمیتونه راز خودشو مخفی کنه منظورم خودم بودم ک بهت گفتم بخاطر دختره گریه کردم من مثلا دردودل کردم باهات ولی فورا کوبیدی تو سرم..منظورم شما نبودین اشنباه برداشت کردین....وقتی رازتو گفتی هزاربار مانع ات شدم گفتی کسی منو نمییگیره اونم مجرد میخاستم بگم من هستم یخدا ب پیر ب پیغمبر🤦♂️ولی جوری رفتار کردی ک نتونستم بگم...بعدشم بعد چند روز رفتی اومد ک عقد کردم بخدا قسم تنم لرزید وقتی شنیدم وقتی ازش تعریف کردی دیشب نتونستم تحمل کنم بخاطر همین میخاستم برم
واقعا دوست داشتم ولی زود تصمیم گرفتی
گفتم ک خیلیا هستن ک باتو ازدواج کنن ولی صبر نکردی
الان دیگه ی ذره امیدم داشتم دیگه تموم شد
قبل اینکه رازتو بهم بگی هزار جور میخاستم بهت بفهمونم ک دوست دارنم
گفتم بیام دختر کرمانشاه بگیرم شلوار کردی ی جین میدن..گفتی دختراش تا شاهزاده نباشع نمیکنن
گفتم اسممو صدا بزن گفتی روم نمیشه گفتم فرض کن اومدم خاستگاریت
گفتی میخاستن جریمم کنم..گفتم فرض کن منم بغل دستت نشستم فقط مارو نکشی هزار بار میخاستم بهت بگم ولی یا خیلی از پست هارو ج ندادی یا همش گارد گرفتی
وقتی رازتم گفتم میخاستم بگم دوست دارم یدفع گفتی ی پرستار هست ک اینجوریه زیرو رو شدم دختر با حرفت
اصلا امون ندادی ک من چیزی بگم
ازت خیلی خوشم میومد خیلی
دیشب گفتی تو ماشین اینقدر خندوندمش بخدا گفتم گوشیو بشکنم من تورو واسع خودم میدیدم ولی صبر نکردیو زود عجله کردی
پستم زدی اومدم چکت کنم راستش تاپیکتو دیدم احساس کردم منو میگی ولی گفتم من اینقدر مههم بودم ن بابا اصلا همش منو مسخره میکرد شاید یکی دیگه باشع
بعد گفته بودی داخل تاپیک ک خیلی بهم توهین کرده بود و من چیزی نگفتم ی کلمه گفتم ولی شما بجاش هفت جدآبادمو شستین
رفتم ب ژنیو خانم گفتم گفتم الی تاپیک زده منظورش منم گفت ن بابا یکی دیگس احتمالا
هزاربار بار گفتم صبررر کن این بدرد تو نمیخوره گفتی از این بهتره ک پسری ک عاشق شده یبار بری زنش بشی و بازم منظورتون من بودم
قبول کن بدجور گارد گرفته بودی کاری کردی نتونم حرفمو بزنم
چون دوست دارم ج دادم وگرنه من دیگه این سایت نمیام
مراقب خودت باش
خواهش کم و خاطر ژینو نچو اوه ها ناو شهر غریبه ،،،شوانه هاتیا تاپیکه دیا من و تو تگ کردیا ،،خیلی دیوت عاقل و درست رفتار ،،،ته شاید درک نکی غریبی چس ولی مه 4سال غریبی کیشامه زانم چه و ایم گذرد و او لحظه اگه کسی هاو زوان خود داشتید چه ارامشه دیده پید،،نچو اقا عرفان و خاطر ژینو
نمیدونم چرا هستین دوتاتون با همین وقتی نیستین دوتاتون باهم نیستین
