عزیزم پدر خودم یه مرد بینهایت بداخلاقه که از بچگی حتی یه کلمه هم با هیچ کدوم از بچه هاش حرف نزده
تنها چیزی که ازش یادمه تنها کتکه که مدام مارو میزد
الانم خواهرام جرات ندارن بیان خونمون
خلاصه اینجا هم واسه من زندونه. زندون اعصاب
محبت پدری ندیدم. عشق هم ندیدم. اصلا نمیدونم چطوری بعضیا باباهاشون و بغل میکنن؟!!! ما هیچ یه جمله هم تا حالا حرف نزدیم باهم.
انگار مستاجرشیم جدا میشینه جدا غذا میخوره
هیچ جا با ما نمیاد
خلاصه نه واسه مادرم شوهره نه واسه ما پدر
این دنیا خیلی به من بدهکاره