یهو از خواب بیدار میشدم میدیدم که عه!!اینا همه خواب بود من هنوز همون کوچولویی هستم که تنها دغدغه زندگیش این بود که با باربی هاش چی بازی کنه
عروسکام رو دور خودم میچیدم و خوابم رو براشون تعریف میکردم و میگفتم دیدید چه خواب ترسناکی دیدم و با خنده میرفتم سراغ قوری شیشه ای و برای مهمون های خیالیم چای میریختم و ساعت ها بازی میکردم فارغ از هر خیال پردازی و فکر و دغدغه ای کاش ای کاش😭😭😭