2777
2789

شوهرم هم کسیو نداره براش بچه نگه داره، کارش هم طوریه یه شب درمیون خونست.بچه ها هم پسرا 9 ساله و سه ساله و دختر 5 ساله. ماه پیش برای اینکه بتونم حق طلاق بگیرم ازش با دخترم رفتم شهرمون و پسرا رو گذاشتم که یه روزه باهاشون اومد و حق طلاق داد برگشتم.الان کاراش تکرار شده و قصد جدایی دارم،، پسر بزرگمم این سری میگه منم ببر، بچه کوچیکه خیلی شیطونه و کنترلش سخت،، پسرم میگفت اونو نبریم خخخ، بهش گفتم مگه میشه اون که کوچیکه تنها بزاریمش خونه به هوای باباش نمیشه که، بعد با دلخوری گفت پس یعنی اینجوری من باز باید بخاطر اون بمونم؟ گفتم نه میبرمتون احتمال زیاد. پسرامم شیطونن، با این روحیه له شدم نمیدونم میتونم از نظر توان و اعصاب برسم بهشون یا نه. من اول میگفتم نهایتا دخترمو ببرم ولی الان که میبینم دلم واسه پسرامم میسوزه،، چقد بده مادربودن... لطفا اینو نگین بخاطر بچه ها بمون و تحمل کن،، از این حدا گذشته و قصد جداییم جدیه. فقط بچه ها فکرمو مشغول کردن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من هم شرایط شما رو داشتمد، چون به فرزندان طلاق آگاه بودم بین فدا شدن خودمو بچه هام ، از درب محضر برگشتم و فدا شدن خودمو انتخاب کردم و با نقاب شادی و شادابی زندگی رو ادامه دادم تا الان

اگر در مسائل بارداری و مادری و کودکان نظر میدم چون تجربه سه بارداری و فرزند داری دارم ، شما هم اگر تجربه ندارید بهتره مامانارو نگران نکنید الکی 
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز