چند وقتیه افسردگی داشتم با افکار خو.دکشی الان کمتر شده ولی بجاش به احساس پوچی رسیدم هر کاری میکنم مثل قبل خوشحالم نمیکنه یعنی یه چیز خیلی خوب هم اتفاق بیفته فوقش فقط یه لبخند کوچیک میزنم با خودم میگم تهش هیچی نیست تهش میگم دیگه خب چرا الان نَمیرم؟ چرا باید وایسم چند سال دیگه بمیرم؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم اینجوری بودم خیلی شدید تر از تو یه مدت بهتر شدم و حامله شدم و از وقتی حامله شدم نمیدونم حالا انگیزه پیدا کردم یا نسبت به بچه تو شکمم خودم مسئول میدونم که جز من کسی و نداره و به خداست من و باباش اومده و داره وارد دنیا میشه ۷۰ درصد افسردگیم برطرف شده ولی بزای منی که ۱۰۰ در ۱۰۰ افسرده مطلق بودم ۷۰ درصد خیلی عالیه من انقدر افسرده بودم سال ۱۴۰۱ بهار و تابستون و پاییزش و ندیذم گوشه اتاق بودم دو هفته دو هفته حمام نمیرفتم اوضاعم خراب بود
طبیعیه تغیراته روحیته ، ازگوشی هم کمتراستفاده کن کوفتی مدت زیاد مغزو میبره سمت کندی ، موفیاتهای کوچیک برای خودت روزانه درست کن ، مثلا حتی رنگ کردن دیواراتاقت ، جمعو جور کمدت ،کیک درست کن ، بنظر مسخرس اما مغزو گول میزنه ،آروم آروم میری سمت کارهای بزرگتر