یه جاری دارم فاصلش تا خونه ما دو ساعته هر وقت میان اخر شب میان میکن نمیصرفه بریم تا خونه، سریع هم میره میخوابه رو تخت من میگه زمین خوابم نمیبره 😡😡😡به شدت حساسم وقتی میره تموم روتختی و چیزا رو میشورم ولی حس بدی میگیرم تا چند روز، دوباره تا میام حسم خوب بشه خبرش میاد،اگه خونم سه خوابه بود شدت با قرض و قوله یه تخت میگرفتم میذاشتم بره کپشو بزاره، رودرواسی دارم نمیتونم حرفی بزنم، شوهرمم بدتر خودم بارها تلاش کردم بگم یه چیزی نمیتونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یعنی میره رو تخت دونفرتون میخابه و تو تو ردربایستی گیر میکنی؟!؟!؟!!
من که اهل عشق و عاشقی نبودم اما تو از کنارم رد شدی و جانم به دکمه پیراهنت گیر کرد.... خیلی طول نکشید تا بفهمم که چقد بی انتها دوستت دارم از موی سر تا ناخن پایت را، رویت را،بویت را، صورتت ،سیرتت، رفتارت ،گفتارت، حرکاتت،اطوارت،سخنت،سکوتت،نگاهت، خنده ات،شرمت،جسارتت،مهرت همه و همه رو دوست دارم اصلا نخواستنی در وجود تو نیست ❤️