شوهرممممممممم، پدرم مثل شوهرم دست و دلباز نبود و انقدر به مادرم کمک نمیکرد، گردش نمیبرد، کلا تو همه چی نه میاورد خدا حفظش کنه ولی مجردی خوبی نداشتم از بچگی همش تنش و کمبود
خونه پدر از لحاظ مالی اوکی بودم،ولی روحی روانی جهنم بود داداشام خیلی اذیتم میکردن ،بعد ازدواج فک میکردم تو بهشتم،شوهرم مرد خوبیه از لحاظ مالی هم از خونه پدر خیلی بهترم،خدارو روزی هزار بار شکر میکنم،همبشه دعا گو جاریم هستم که مارو بهم معرفی کرد،بعد۱۷سال ماه رمضون جاری بزرگم خونمون بود شوهرم بهش گفت من مدیونتم بابت معرفی نازی،من چقدر خر ذوق شدم جاریم چقدر خوشحال شد