اسی منم همیشه که میریم بیرون مادرشوهرم جلو میشینه البته من به احترام سنش خودم میرم عقب میشینم اونم کلی اصرار میکنه که نه تو جلو بشین ولی خب این اصرار و تعارف کردنه ممکنه بیست دقیقه هم طول بکشه اما من از موقعیت خودم پایین نمیام چون هم مادره و حق احترام به گردن منه از طرفی ازم بزرگتره و من کلا راحت نیستم من جلو بشینم اون بزرگتره عقب بشینه اما با وجود اینکه نامزدم منو میرسونه دانشگاه و من همیشه جلو میشینم اما دوست دارم منم گاهی وقتی مسافرت میریم تفریحی میریم بیرون من بشینم جلو پیش نامزدم شوخی کنیم حرفای عشقولانه بزنیم حرف بزنیم اما همیشه وقت تفریح مادرشوهرم باهامون هست و خب جلو میشینه من فقط وقتی میریم دانشگاه مادرشوهرم باهامون نیست جلو میشینم یه بار که یک ماه بود دانشگاه نرفته بودم سر همین قضیه خیلی با نامزدم حرفم شد چون ما اصلا دوتایی همدیگه رو نمیدیدیم و هربار میدیدیم مادرش باهاش بود اما من دوست داشتم منم جلو مینشستم شوخی میکردیم با هم مادرشوهرم که باهامون باشه خواه ناخواه نمیشه هر حرفی رو زد و خب مادرشوهرم هم تا حالا خیلی بهم احترام گذاشته و کسی رو جز من و نامزدم نداره و همیشه تو خونه هست و فقط زمانی که ما میریم بیرون از خونه میاد بیرون و به قولی دلش هوایی میخوره اما نامزدم همیشه بیرون رفتنی مادرش رو هم میگه حالا من دوست داشتم گاهی اوقات از صبح تا شب دوتایی باهم بودیم فرداش با مادرشوهرم میرفتیم اما اون هیچ وقت متوجه ناراحتی من راجب این قضیه نشد و میدونم اگه بهش هم بگم سو برداشت میکنه از حرفام من قصدم این نیست که کلا مادرشوهرم باهامون جایی نیاد من فقط دوست دارم چند سال دیگه که خاطراتمو مرور میکنم یادم بیاد منو نامزدم دوتایی با هم رفتیم بیرون و خیلی خوش گذشت نه اینکه همیشه توی تمام خاطراتم نفر سومی هم باشه یک روز با نامزدم بریم یه روز هم با مادرش چه اشکالی داره؟اما میدونم نامزدم فکر میکنه من کلا خیال دارم مادرش نباشه حداقل ما هنوز تا الان نامزدیم و ازدواج نکردیم کاش حداقل نامزدیمون برا خودمون بود دونفره بود میدونی آدم وقتی شور و شوق انجام یه کاری رو داره ممکنه چندسال دیگه این شور و شوق از بین بره مثلا ممکنه من الان خیلی دوست داشته باشم گواهینامه بگیرم اما همش پشت گوش بندازم یا جور نشه و نتونم بگیرم و چندسال دیگه دوباره بخام بگیرم میبینم هیچ شور و رغبتی برای گرفتن گواهینامه ندارم و اصلا دیگه دلم نمیخاد گواهینامه بگیرم و ذوقم کور میشه من احساس میکنم این موقعیتی که الان توش قرار دارم دقیقا همینه ممکنه من چندسال دیگه اصلا دوست نداشته باشم مثل الان که دوست دارم با نامزدم وقت بگذرونم وقت بگذرونم و نسبت به این موضوع خیلی سرد بشم چون زمانی خیلی شور و شوقشو داشتم که بهش دست پیدا کنم اما نرسیدم بهش بعد چند سال که من دیگه نسبت بهش سرد شده باشم برسم بهش و خودم دوستی پسش بزنم و بگم ممنونم نمیخامش