خانم مهتاب یاهرکس که این تاپیک رودرست کرده اگرواقعااینطوریه که بمیرم برای دل پردردت ولی اگه بافته های ذهن کسی بوده خیلی متاسفم که اینگونه به احساس یک عده مادرکه بچه کوچک دارن بازی میکنه خدامیدونه چندروزه ازفرط ناراحتی دارم دیوانه میشم خانمهای مهربون یعنی سرطان اینطوریه که درعرض یکی دوروز نازنین ترین موجودزندگیت روبابیرحمی ازت بگره وتوهیچ کاری ازت برنیاد؟ پس مامادرهابه چه امیدی زندگی میکنیم داره به سرم میزنه ازترس اینکه خدای نکرده مشکلی براشون پیش بیادخودموبکشم.
مامان شیطونک این چه حرفیه عزیزم حالا راست یا گیریم دروغ عزیزم تو که مامان یه خونهه ای باید تمرین کنی تحملتو بالا ببری عزیزم کسی که یه دسته گل داره باید ازش مواظبت کنه حالا بالاخره اتفاق و بیماری هم هست اول خودتو و بچه ات و شوهرت و بده دست خدا و ازش بخواه ازتون حمایت کنه بعد هم از این داستانای واقعی تر خیلی هست عزیزم یعنی شما اگه هر روز صفحه حوادث رو بخونی فوری تصمیم میگیری خودتو نابود کنی؟دیگه خواهشا اینو نگو چون اگه شما نباشی هیچ کس بیشتر از خودت دلش برا زندگیت نمیسوزه یعنی بچه ادم هم کلی ضربه میخوره سعی کن مادر محکمی باشی
در ضمن من یکی از عزیز ترین و نزدیکترین اعضای خونوادم سرطان داشت اونم از نوع بدخیم سه ماه باهاش مبارزه کرد ولی مگه قراره همه ادما سرنوشتشون مثل هم باشه؟
وای تو رو خدا بسه یه داستانی نوشته شده اگه واقعیت داشته باشه که تازه میفهمیم باید قدر زندگیهامونو بیشتر بدونیم اگر هم نه که فکر کنین داشتین یه رمان غم انگیزمیخوندین یعنی تا حالا داستانی که پایانش تلخ باشه نخوندین؟ اگر انقدر وقت آزاد دارین که زندگیتون تعطیل شده و فقط دارین به این داستان فکر میکنین حتما سر کار برین و مشغول بکار شین اینا همه ناشی از بیکاری بعد فکرهای عجیب غریب هم میکنین . خودکشی چیه دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها خواهشًا اینقدر خودتون رو درگیر احساسات نکنید و اینقدر زود به همه اطمینان نکنید از کجا مطمئن هستید این داستان واقعیت داره ؟ من که اصلا خودم رو ناراحت نکردم و فرض رو بر این گذاشتم که دروغی بیش نیست من هم اوایل مثل شما کلی غصه میخوردم و داشتم دیوونه میدم تصمیم گرفتم فقط خواننده باشم و سعی کنم خودم رو آزار ندم از کجا معلوم شاید یه نفر خواسته همه رو سر کار بزاره و به ریشمون بخنده یا یه بیمار روحی که مردم آزاری داشته باشه که بخواد همه رو آزار بده البته امیدوارم که همینطور باشه و این داستان واقعی نباشه .
اگر یه خورده دقت می کردید متوجه می شدید که یه داستان تخیلیه . از نثرش کاملا پیدا بود که مهتاب خانم دستی تو نویسندگی دارن . وگرنه یه آدم معمولی که در زمینه داستان نویسی تخصصی نداشته باشه نمی تونه اونطوری بنویسه. من همون اول متوجه شدم که واقعی نیست . یه خورده احساساتو کنار بگذارید و حرف هر کسی رو زود باور نکنید
اخه من ازوقتی مادرشدم نگاهم به زندگی کلاعوض شده زندگی روفقط بابچه هام وبرای اونامیخوام کلا هرچیزی راجع به مادرقرزندی باشه نظرموجلب میکنه وازنینی سایت هم فقط برای رفع مشکلاتی که بادوتابچه کوچک برام پیش میاداستفاده میکنم خیلی اتفاقی به تاپیک مهتاب سرزدم ووقتی خوندم که باچه شرایطی بچه اش روازدست داده خیلی ناراحت شدم. درضمن بیکارنیستم وشاغلم اما تنهاوغریبم وهیچ کدوم ازاعضای خانوادم پیشم نیستند