من حدود شیش سال ازدواج کردم، از اول وعده خونه رو دادن و دم عروسی وقتی به همسرم گفتم چون خونه نگرفتی میخوام تاریخ ازدواج کنسل کنم گفت خب بابام زمین گذاشته و فروش نرفته، هنوز بعد این همه سال اون زمین فروش نرفته !حتی سال دوم ازدواجم مادر شوهرم گفت میخوایم بسازیم یه طبقشو بدیم ب شما ،اما اونجام وقتی با شوهرم با ذوق نقشه خونه رو کشیدیم گفتن نمیایم و عقب کشیدن خیلی دلمون شکست ,الان که دارم اینارو می نویسم جوری بغض کردم که بعدش گریه نیست ضجه اس،خانواده خودم که بابام اصلا انگار من وجود خارجی ندارم مامانمم خیلی مظلومه و میگه چی بگم بهشون، مدام میگه انتخاب خودت بود به نظرتون ی دختر ۲۲ ساله چقدر از زندگی حالیشه ،من همسرمو دوست دارم اما تمام این مدت حسرت خونه نداشتن منو نابود کرده افسردگی گرفتم دوسال قرص خوردم دیدن که من دارم مثل شمع آب میشم اما سکوت کردن ،حرفشون اینه که بخاطر وضعیت کشوره،من مجردی تقریبا مرفه زندگی کردم با بد و خوب تو این شیش سال ساختم اما دیگه نمیتونم، ما حتی نتونستیم ی ماشین صفر بخریم، نگید زندگیتو با کسی مقایسه نکن من این زندگی تو خواب دیده بودم سکته میکردم ،امشب عصبانی شدم به مامانم گفتم من صاحب نداشتم اینا دیدن من پشتوانه ندارم بدتر پرو شدن،مامانم گفت من فردا زنگ میزنم اما میدونم نمیزنه کلا آدم مظلومیه، نگید برو سرکار با بچه کوچیک تو غربت کجا برم،نگید برو ی چیزی یاد بگیر یاد گرفتم کردم نشد بچمو کجا بذارم ،همسرم مهندس اگه ما خونه داشتیم الان ی زندگی معمولی داشتیم اما خدا شاهده میخوام ی مانتو واسه خودم بخرم با بغض و گریه و دل خون میخرم،نمیگم نیست که بخرم اما همه حواسم پیش اینه که پس کی من میتونم ی خونه درست حسابی داشته باشم
انقد امشب حالم بده نیاز دارم یکی بگه رویا بیدار شو اینا همش خوابه
اینکه تو گیر ی ذره خونه واسه رهایی از مستأجری ی شوخیه، باورتون نمیشه با همه قط ارتباط کردم دوستام نمیدونن من خونه ندارم 😭😭بحثم مادی نیست بحثم یه آرامش خاطره از آینده، ب نظرتون مامانم زنگ بزنه ؟ میدونم اگرم بزنه حریف زبون اون خدا نشناس نمیشه
نمیخوام مامانم کوچیک شه😭😭