یه خانمی هست تو فامیلامون این پیره بنده خدا
این یه چندتا النگو و گردنبند طلا و اینا داشته
بعد یکی که چند وقت بوده زیر نظر داشته رفت و آمداشونو
رفته در خونشون
آخی
خب 😰
وای
طرف یه موقعی رفته که این شوهرش یه نیم ساعت بوده رفته بیرون
مطمئن بوده کسی جز اون خانوم تو خونه نیست خلاصه آیفون زده و به بهونه اینکه به شوهرت پول بدهکارم بدهیشو آوردم اینو کشونده دم خونه
تنها شانسم اینه که ندارم که نگران خودم باشم 🤦♀️
من انقدر طلا انداخته بودم به سر و گردنم حتی تو تاکسی مینشستم یهو بغل دستبم خانم بود میگفت وای اینا رو دربیار یه جا خفتت میکنن دو روز پیش همه رو فروختم جز دو تا انگشتر هیچی ندارم خالص😂
این خاطرات که میرن در خونه یهو باز میکنید میان داخل و اینا از ده سال پیش رو بورس اومد و هممون یبار شنیدیم
ولی درکل یه داستان برای ساخت این ترس و احتیاط و فرهنگه
خانومایی که دست و گردن و‌گوشتونو کردین ویترین مغازه طلافروشی هرچی دارین اویزون میکنید، حواستون باشه این الان سرمایه ای هستش که هرکسی براش ممکنه توی موقعیتش طمع کنه و ازتون بگیرتش
اره خیلی خطرناکه نندازین بیرون النگوهاتونو ببینن دیگ حتما ی بلایی سرتون میارن
بعد که رفته هلش داده تو خونه پرتش کرده زمین النگوهاشو و گردنبندشو چیده برده
فردا عمل دارم
همه رو در آوردم
حالام این بنده خدا تو بیمارستانه پاش شکسته بخاطر اینکه پرتش کرده
ماه رمضونی یه خانمی توی شهر ما النگو داشته دستش. بنده خدا میرفته قبل از اذان برا روزه‌دارها شیر گرم میکرده توی مسجد. یه روز یه نفر در میزنه و خودشو یکی از همسایه‌ها معرفی میکنه. این خانم هم درو باز میکنه. طرف صورتشو پوشونده بوده بی‌شرف. حمله میکنه به خانم چندتا النگوهاشو درمیاره. این بین بازوی خانمه هم می‌شکنه. کثافت فرار کرده. هیچ‌کسی هم نمیدونه مرتیکه کی بوده.
الان چرا اومد پایین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
