عزیزم تو حرص نخور ..با قوم شوهر نباید لج کنی باید با سیاست رفتار کنی..چون جزء جدایی ناپذیر زندگی هستن و حق دارن که رفت و آمد داشته باشند...شما اگه به جای اینکه بگی من نمی تونم از پدرتون نگهداری کنم گفته بودی به خاطر شرایطم یکی از دخترا بیاد همراش الان نه خودت و نه شوهرت ناراحت نبودید
با خودم عهد کردم اگه بمیرم هم مزاحم زندگی بچه هام نشم در آینده
اینقدر که اینا زجرم دادن دلم نمی خواد خودم باری رو دوش بچه هام باشم
خوب دخترا نمیان عزیزم
مگه کارشون رو ول می کنن بیان
فقط انتظار دارن من مرخصی بگیرم بمونم تو خونه
ما نباید توقع داشته باشیم که خانواده شوهر از زندگی حذف بشن ...آخه اونا هم پدر و مادرن..با هزار امید بچه بزرگ کردن باید تو پیری عصای دستشون باشن بچه هاشون.
فقط برام دعا کنین که یکم یادم بره و بتونم فراموش کنم
من که تو بدترین شرایط و مشکلاتی که با خانواده شوهرم داشتم هیچ وقت توقع نداشتم قید اونا رو بزنه و بهشون احترام نذاره...مردی که از پدر و مادر بگذره از زن و زندگی هم میگدره
من هم شاغلم و دور از خانواده شوهرم هستم ..مادر شوهرم پیره هر وقت میخواد بیاد اینجا به خواهر شوهرم میگه شما باهاش بیا چون وقتی ما خونه نیستیم سر کاریم مادر تنهاست سختشه
خیلی رک حرفت رو زدی و این ناراحت کننده ست به نظرمن....
دوست خوبم به نظر من برای حفظ ظاهر هم که شده و برای خوشحالی شوهرت برو خونشون..اونا هم نمی تونن قید شما رو بزنن الان یه چیزی گفتن ..به مادر شوهرت بگو که چقدر مشکل داشتی ..خواهر شوهرا معمولا بیشتر جو رو خراب می کنن برای مادر شوهرت توضیح بده
اره من آدم رکی هستم و در عین حال یک رو
پشت و رو یکی هستم دوست ندارم الکی به کسی دلخوشی بدم وقتی واقعا از پس کاری برنمیام
قطع ارتباط نکن چون اینطوری شوهرت هم ازت زده میشه.....اونوقت زندگی به کام خودت وبچه هات تلخ میشه......رفت وآمدت کمتر کن ولی قطع نکن اشتباهه هرچقدربد باشن....اگه میخوای شوهرت باهات خوب باشه باخانوادش خوب رفتارکن.....اذیتت کردن درست حداقل اینقدر رک بی احترامی نکن هرچی نباشه پدرشوهرت سن وسالی داشته ...
