امشب شوهرم با دوستاش میخاست بره بیرون قرار بود بره تا ۲ برگرده زیاد بیرون نمیره اینم که امشب رفت مجبور شد تو رو دروایسی رفت بعد از رفتنش بهم زنگ زد که میخاد با دوستاش برن باغ بهش گفتم قرار نبود باغ برید چون باغ رفتنش دیگه حتما تا صب طول میکشید یک ساعت راه هست تا باغ من مخالفت کردم گفتم نمیخام بری اخه دوتا از دوستاش مجردن و یکیشون متاهل گفتم بری تا صب نمیای خلاصه یکی من گفتم یکی اون صدام بالا رفت و خیلی از پشت تلفن داد زدم بعدش که قعط کردم همسایمون زنگ زده که چرا مراعات نمیکنید