دوستم ،شب بله برونش بود ما کلی شیرینی خوردیم کلی خندیدم شام قرمه سبزی داشتیم ،همه چی خوب بود ،خواستگار داشت ،فردا بله برون عقدش بود،ولی اون یکی دیگه رو دوست داشت خانوادش راضی نبودن چون مذهبشون با هم فرق داشت،پسره چند بار اومد خواستگاری اینا قبول نکردن،اخر که اینا قبول کردن دایی پسره مرد ا تا چهل روز خبری ازشون نشد باز خانواده دختره زدن زیرش گفتن حالا که بعد جواب ما چهل روز غیب شدین ما بهتون دختر نمیدیم،برای دختره خواستگار اومد یه فامیل نزدیک نزدیک ولی از یه شهر دیگه و داستان عشقو عاشقی اینا رو نمیدونست تو شهر ما همه از جریان اینا خبر داشتن،بله برون انجام شد فردا قرار بود برن برا عقد ،ولی شبش وقتی داشتم میرفتم خونه بهم گفت عروسی رو براتون عزا میکنم ،من احمق من بی شعور من خاک بر سر به کسی نگفتم به مادرش نگفتم که حواسش بهش باشه من فقط ۱۶سالم بود من تا حالا اسم خود کشی رو هم نشنیده بودم،این همیشه عذابم میده که به کسی نگفتم ۱۸سال میگذره ولی من هنوز گاهی دلم براش تنگ میشه
وای بمیرم برای دلش:)
واقعی بود؟ چقد تلخ
خدارحمتش کنه .
وای خدایا خیلی بد...... دلم ترکید از غصه ای که گفتی:(
تو مقصر نیستی مقصر خانوادش هستن
ای وای روحش شاد
الهی خیلی سخته🥺💔ولی خودتو مقصر ندون سخته با این عذاب وجدان زندگی کرد
واقعا خودکشی برای یه پسر احمقانه س
خدارحمتش کنه خیلی کم سن بوده
شما مقصر نیستی که نمیدونستی که قصدش چی هست
خدا کمکش کنه که بد خودشو گرفتار کرده
پسر چیکار کرد؟
عزیزم خدا رحمتش کنه
ما تو فامیلمون یکی بود ولی دختره نمیزاشت پسره بهش دست بزنه میگفت راضی نیست تو نامحرمی جلوش روسری می‌پوشید
آخر پسره خسته شد طلاق گرفتن
الان با یکی ازدواج کرده دو تا هم بچه داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
