دیگه نمی تونم با مادربزرگم تو یه خونی زندگی کنم

خدا صبر بده تحمل کنی انشالله 

هرچند خیلی درکت میکنم و دیدم که مریض داری چقدر سخته ولی بدون که یه روز دلت واسه همه چیش تنگ میشه 

من که حسرت موند به دلم یکبار دیگه صدای مامانبزرگمو بشنوم 

فقط از خدا میخوام هییییچقوقت اینقد پیر و ناتوان نشم 

کاملا درکت میکنم. البته مادربزرگ من ایزی لایف نمیشه ولی اونم دستاشو نمیشوره تو ظرفشویی صورتشو میشوره آشغالای خوراکیاشو زیر موکت قایم میکنت یا میندازه پشت بخاری هرچی بهش میگیم نکن مورچه جم میشه گوش نمیده دائمم درحال اخم و تخم کردن و فش دادن مامان بابامه بدون اینک دلیلشو لدونیم،البته من ازون خونه اومدم بیرون الن تنها زندگی میکنم ولی گاهی میرم پیش مامان بالام همونقدر اذیت میشم .واقعا زندگی کردن باهاش سخت و غیرقابل تحمله،بدتراینک خونه هیچکدوم از بچه هاش نمیره هرچی بهش زنگ میزنن میان دنبالش نمیره  دائم نشسته و میپاد و زیرزبون فش میده ب هممون

میکنم الانم کلی از لباس و ملحفه و پتوشو شستم انداختم رو بند ولی فردا باز همینه 

آره بعضی کارارو خودشون انجام نمیدن کاری به پیری نداره قبول دارم حرفتو

درسته ، سن میره بالا مث بچها میشن

حق میدم امثال ماهارو درک نکنی هرچقدم گله و شکایت کنی کسی حرفتو باور نمیکنه و آخرش میگن اون پیره گناه داره دیگ نمیدونن چ پدری ازآدم درمیارن...دلم برا مامانم میسوزه دائم درحال خدمتگزاریشه ولی دائم از طرف مادربزرگم نفرین میشه.خدا ب داد برسه

لباساش و زود زود عوض کن یه دست صبح یه دست عصر اینجوری بو نمیده دیگه 

چرا آخه درک نکنم 

خودم دوسال پدرشوهر فلجمو دیدم و بعضی کاراشو خودم کردم حتی 

جوری بود که یه لیوان آب نمیتونست خودش بخوره کامل فلج بود حتی باید برش میگردوندیم که زخم بستر نشه 

مادربزرگمم سکته مغزی کرد و فلج شد و اونم دیدم 

ولی دیگه چاره چیه همه یروز ممکنه اینجوری بشیم نمیشه که بندازیم دم در ولی خب بشدت قبول دارم نفرین و اینا واقعا درست نیست 

خیلی کارای عجیب میکنه مثلا چندروز پیش دیدم با اسکاج  داره دندوناشو میشوره خیلی عصبی شدم اعتراض کردم و درجواب فقط فش و نفرین شنیدم. یا فین میکنه رو دستش و میماله رو پتوش وقتی اعتراض میکنی گردن نمیگیره و فش میده صداشو میبره بالا ک همسایه ها بشنون،اینا خوباشن. خدا ب مامانامون صبربده