خرج نکردن بعد یه مدت عادت میشه و خساست شدید میاره من همش قناعت کردم گفتم یه خونه دیگه بخریم یه زمین بخریم واسه آینده بچه ها و...
الان تقریبا وضعمون خوبه ولی واسه گرفتن هزینه آرایشگاه از آقا باید کلی حساب کتاب کنه در صورتی که قبلنا که حقوقش کم بود کلا کارتش دست من بود الان با 60تومن حقوق زورش میاد ماهی دو تومن بهم بده اشتباه منو نکنید
شوهرم میگه این خالم و شوهرش حداقل ۹تا خونه توی تهران و کرج داره توی شهر خودمون که انواع اقسام املاک ریزو ریزو درشت دارن
موضوع اصلی سر شامه
مادر شوهرم اومد قابلمه ناهار رو گزاشت رو گاز چشام ۴تا شد اصن هیچی توی قابلمه نبود یه ته دیگ بود بعد رفت از تو یخجال یه کاسه کوجولو قیمه ریخت رو ته دیگ برنج بعد خالش هم عادی عادی برنج رو هم میزد میگفتم این که چیزی نداره !!!!!
گفتن جرا الان گرمش میکنم بدنجاش جدا میشه از ته دیگ
اومدن نشستن خالش اون ظرف سالاد الویه رو چنان با عزت احترام بغل گرفته بود انگار که مرغابی بریونه
بعد نشستیم سر سفره پرسید غذا چی میخای؟
من هنگ کردم یواش گفتم مگه جز الویه که دستته چیزی دیگه ای هست؟
