ممنون عزیزکم اصلا دوستایی خوبی نداشتم اون زمان ک دوره دبیرستان میشه و مشخصا افکارم اونا میچیدن همهچی توش بود حتی بشدت رویا پرداز بودم ک البته خداروشاکرم حواسش بهم بود
و متاسفم همیشه برای خودم ک بااونا دوست بود
و بعد از اینکه شوهرم اومد نمیخواستم حتی خانوادمم مخالف بودن سریه موضوع بابام عملا مجبور شده بود راهشون بده هیچ شناختی هم نداشتیم ولی بعد جلسه اول ب دلمون کامل نشستن و 5ماه نامزدی داشتیم برای شناخت ک میخواستم بیشتر باشه همسرم اجازه نداد