2777
2789
عنوان

خانم کاربر مریم امیرجلالی

1538 بازدید | 65 پست

شما میگی شوهرت میگه اگه اعتراضی داری بفرما دادگاه و طلاق. پس وقتی به این ذلت و موندن با همچین آدمی تن دادی اونم بخاطر این که شرایط طلاق نداری ۲ تا راه بیشتر نداری ۱ صبوری کنی و بسوزی و بسازی

۲ هر چی شوهرت درمیاره رو خرج خوشکلی و هیکل و خوش پوشیت و طلا ملا کن و به نظر شوهرت هم اهمیت نده و مثل جاریت کرم بریز  بعدم تیپا بکش زیرش برو از این زندگی آشغال بیرون.

من نمیدونم شما این تاپیک ها رو میزنید صبر ما رو بسنجین؟ همه تاپیک هات هم شکر خدا بستی آدم بریزه تو خودش خفه میشه

بعد با قد ۱۶۷ شما ۹۵ کیلویی معلومه که اعتماد بنفست میاد پایین و شوهرت هم چشمش دنبال این و اون میچرخه اونم وقتی ازدواج سنتی و بدون عشق بوده. حداقل یه کاری بکن برای خودت. نشستی حرص میخوری میگی جاریم لوندی میکنه خب برای لوندی آدم باید لوند باشه که لوندی بکنه. به خودت بیا اینا حقایق جامعه هست چه خوشمون بیاد چه خوشمون نیاد 

درحالی که برای آگاهی همه جانبه و روشن بینی ام تلاش می‌کنم قسمت هایی از وجودم هم از مسائلی پیش پا افتاده آزرده میشه. هیچ انسانی کامل نیست. کسی که همه‌ی تاپیک هاش گل و بلبله بنظر من حتما دچارخودسانسوریه.

بچه ها چه حوصله داریدا

امروز از هر ده تا تاپیک یکیش راجع به ایشونه🥲

 آزادی بیان و آزادی قلم می تواند توسط یک قدرت بزرگتر از ما گرفته شود، اما آزادی اندیشه هرگز !📚🌱❤️‍🩹.                                                                                                                                                                                                                                                                                         دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

شوهر غلط می‌کنه به خاطر وزن خیانت کنه

🇮🇷 🇵🇸 Free Palestine 🇵🇸 🇮🇷گویند علی می‌زده صد وصله به کفشش💔 ای کاش دل خسته ما کفش علی بود🕊️ خدايا...!‌ اگر میدانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب میرود، حاضر بودم هزاران بار بميرم، تاهزاران دختر در دامان حجاب بروند🧕🏻...#شهید_عبدالحسین_برونسی شهدا میشه برادر نداشته من باشید؟💙.         کی این فراق تمام میشود مهدی(عج) جان؟!

بابا گندش در اومد دروغ گفته . سرکار گذاشته. کیو داری راهنمایی میکنی؟

اگر مقدوره برای آرامش روح برادر جوون‌مرگم صلوات بفرستید.    با زور و دعوا و تهدید ازدواج کردم. از اون روز دیگه رنگ خوشی ندیدم. تمام آرزوهایی که داشتم و در مسیرشون بودم دود هوا شد. شوهرم و خانواده‌ش نمی‌تونستن تحمل کنن موقعیت منو. نمیتونستن خودشون رو بالا بکشن، منو محکم کوبیدن زمین. از اون روز نماز و چادرمو گذاشتم کنار. دیگه هیچ امیدی ندارم. هرشب وقت خواب یه دور سناریو می‌چینم که خودم و بچه‌هام قرص بخوریم و بخوابیم و صبح بیدار نشیم. دلم شکسته. ده سال از جوونیم تباه شد. میشه یه روز از دست این مرد خلاص بشم؟ یا قراره این آرزو رو هم به گور ببرم؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز