2777
2789
عنوان

دلم خیلی گرفته😔

121 بازدید | 6 پست

خیلی سختی کشیدم. نذاشتن یبار بریم بیرون یبار خوش باشیم بخاطر لباس کتک خوردم بخاطر عروسیم خون گریه کردم حتی تو دوره عقد پیش مادرشوهر میخوابیدم خدا سر دشمنم هم نیاره

میدونم خیلیا هستن شرایط بدتری هم دارن ولی این حجم سختی برا خیلی سنگینه. مثل سگ پشیمونم ک چرا ب حرف پدرم گوش ندادم. پدرم راس میگفت. میگفت زیاد اونجا نرو تا خودشون نخواستنت نرو وقتی پیش مادرشوهر میخابی نرو هر چی نری شیرین تری

من میرفتم. کمک میکردم مهربون بودم باهاشون. روزایی ک تو تنهایی های مادرم باید کنارش میبودم وقتی بابام زندان بود من میرفتم خونه مادرشوهرم و مثل خدمتکار بودم براشون. 😭😭😭

کارز کردن ۳ ماه حامله بودم رفتم خونه بابام و نذاشتن بیاد دنبالم خودم برگشتم تا زایمان دیگه خونشون نرفتم با اینکه تو ی حباط بودیم. بابام کوه سرکار بود و مامانمم رفته بود کوه تا غذا درست کنه براشون و از ۳ تا ۷ ماهی تنها بودم یک بار هم نیومدن بگن زنده ای یا مرده. ی زن حامله تو دل تابستون بدون کولر لخت تو حموم مینشستم و رو خودم اب خنک میریختم و خانواده شوهرم و خواهرشوهرای متاهلم همشون جمع بودن خونه پدرشوهرم زیر کولر و یبارم نگفتن عروسمون حاملس گرمشه. خیلی سختی کشیدم درد کشیدم تحمل کردم ۲۳ سالمه بخدا انگار از ۳۰ بیشترم. گفتم خدا واگذار میکنم ب خودت . اگ روزی قراره عروسم حامله باشه تو خونش باشه از گرما با کارتن خودشو باد بزنه من زیر کولر بشینم اون روزو نبینم اصلا. عکس بارداری بدرک. بابا از کوه برگشت ک خرید کنه و بره تو راه برام پیراهن بارداری خرید🙂 ب خانومه گفت دخترم حاملس نمیدونم چن وقتشه ولی چاق شده یچیز بده خنک باشه. ای خدا وقتی ب اون روزا فکر میکنم دلم اتیش میگیره. اون پیراهن تنها خرید من تو بارداری بود. خدا شوهرمو نگهداره نمیزاشت اگ ویار میکنم تو دلم بمونه میخرید ولی فقط چیزایی ک خوردنی بودن. از اون موقع بگذریم فقط خواستم بدونین اینا ی قسمت سختیا بودن

امشب بعد ۷ سال ازدواج برا اولین بار رفتیم خونه پسرخاله شوهرم شام مادرشوهر و خواهرشوهرم اومدن. مادرشوهرم برام زهرمار کرد برگشتیم فقط با شوهرم یکم صحبت کردم و زودم خوابید

دلم از این گرفته ک تو ماشین ب بچم پسته دادم سرفش گرفت ب شوهرم گفتم ی اب برا بچه بگیر. ۲ سال و نیمشه

مادرشوهرم با خودش اب داشت شوهرم گفت گفت مانان بکم اب بده بچه مادرشوهرم نداد

توی مهمونی هم پسرم ی خیار دستش بود بعد رفت از جلو مادرشوهرم خیار گرفت مادرشوهرم گفت عههههه بده بده من دهنی تورو بدم میاد

ای خدا دلم داره میترکه اشکم بند نمیاد دلم برا بچم میسوزه وقتی میبینم ک چقدر با نوه های دیگه فرق میزارن

روزی بود ک مادرشوهرم بهم گفت اگ پسر نیاری برات هوو میارم پسر بیاره. حااا دور دختر جاریم میگرده و

خدا ینی نمیبینی

خدایا هیچ کسی رو با عزیزانش امتحان نکن
اوف چقدر مادرشوهر برات مهمه اصلا چرا به کاراش توجه میکنی

چون همیشه سعی کرده منو بهم بریزه دخالت کرده و توهین کرده نمیتونم ساده از کنارش رد بشم

خدایا هیچ کسی رو با عزیزانش امتحان نکن

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شما كه ميدوني اون قصدش ناراحتيه شماست چرا بهش فرصت ميديد

رها كنيد از ادم بدذات محبت و مهر نخواييد

وقتي بي تفاوتي شمارو ببينه ميفهمه ااا نتونستم ناراحتش كنم

اين راهش نبود

زندگي خيلي سخته واقعا مادرشوهر هيچ ارزشي نداره بخواي يه اشك نازنينت هدرش كني

عزیزم درکت میکنم

ولی انتظار و توقعتو از مادرشوهرت صفر کن تا به آرامش برسی انگار که نیس

رفت و آمدتو کمترین حدی که میتونی کن

اصن من باشم نمیزارم بچم از دست همچین کسی آب بخوره..خوشحالم میشم اتفاقا کار با منو بچم نداشته باشن


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز