از وقتی شوهرم گفت...

من تو دعوا بهش گفتم هرکس به من ظلم کرده جوابشو گرفته 

مثل پدر و مادرت که الان نمی تونن راه برن 

مثل خواهرت که شوهرش بهش خیانت کرده 

توهم جواب پس میدی 

گفت بابای تو هم به من ظلم کرد که تصادف کرد به بدترین نحو مرد 

بابای من یه ساله فوت کرده ومن هر روز براش اشک میریزم 

داغ دلم تازه تر کرد 

گفتم بابای من چه بدی در خقت کرده گف هیچ بدی تو رو به من غالب کرده 

درحالیکه همیشه میگف بابای تو هیچ بدی به من نگرده و حتی براش چندین بار شدیدا اشک ریخته و گفته یاد خوبیاش میفتم 

الان ده روز این حرف به من زده ولی یادم نمیره

حرف من خیلی زشت بود ولی اون نباید بزرگترین درد منو به روم میورد

اره به خدا دقیقا من و خانواده م همینه 

حتی چون شوهرم بد‌غذاس 

هروقت بریم خونه هر عضو خانواده م که غذایی باشه دوست نداشته باشه  بر شوهرم غذای جدا میپزن 

پدرشوعر منم فحش ناموس داده به شوهرم جلو بیست نفر 

پدرم هرسری شوهرم میدید از شونه ش می بوسید 

از بدی های مادرش هم هرچی بگم کم گفتم 

حتی خودش هم گاهی اوقات میگه 

مادرشوهر من از همون اولین باری که رفتم خونه ش جواب سلام منو نداد 

ولی جلو‌پسرش و شوهرش و دختراش برام اسپند دود میکرد

منه ساده هم نمیگفتم این من وارد میشم جواب سلام منو نمی‌ده و روشو بر می چرخونه با یه حالت خیلی بد که ینی برچی اومدی

فقط میرفتم خونه شون کسل میشدم چون اولین رفتارش میدیدم 

بعد هی جلو اونا تبلیغ میکرد که چرا فلانی خونه ما با اخم میشینه وناراحت 

آخه لامصب تو همون اول کرمتو ریختی

دقیقاااا

انگار دشمن زندگی پسرشونن