منم اول رفتم طلا خریدم ولی بعد مجبور شدن دو تیکه بفروشم برا شوهرولی بعدش گفتم تا این دوتکه مونده رو نبرد برم دماغ عمل کنم که فروختم عمل کردم اصن پشیمون م نیستم
منو تو ، تو کلبه وسط یه جنگل یه روز بارونی بوی نم خاک جنگل صدای آواز پرنده ها سردمونه آتیش روشن کردیم و از خاطراتمون میگیم