2777
2789

هر وقت دوس داشتم میرفتم، کسی سر نمیزد

بچه ای به مادرش گفت اگر بهشت حق توست، چرا در دستانت نیست؟ چرا زیر پایت قرار دارد؟ مادرش پاسخ داد دلبندم من بهشت را بر زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم. الهی چشم همه منتظرا رو به دیدن فرزند روشن کن.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

از سه ماهگیم مادرم مریض شد. مریضیه سخت. من میرفتم پیشش. کاراشو میکردم و با ویارم براش غذا میپختم. الهی بمیرم براش اون نتونست کاری برای من بکنه. آخرم تو چهل روزگی پسرم از دستش دادم. خواهرم که ندارم. مادرشوهرم که هفته ای یه بار با شوهرم دو سه ساعت میرفتیم که اصلا نرم راحت ترم. از بس آزار میبینم. 

هیچی

کلا خونه خودم بودم

عین قبلش چند وقت یه بار میرفتم مهمونی و برمیگشتم

بل اینکه همه تهران بودن ولی فقط زنگ و احوالپرسی داشتن 

مگه زمین گیر شده آدم ؟

   در غدیر گفتند زنها هم بیایند بیعت کنند. این یعنی خیلی قبل تر از آن که فمینیست ها بخواهند منت #حق_رأی و مشارکت سیاسی را بر سر ما بگذارند، به ما گفتند یک پای حیات سیاسی اسلام زن ها هستند. پیام غدیر تنظیم کردن زندگی با ولایت است. پیام غدیر هماهنگ کردن زندگی با نیازهای حکومت و جامعه است. باید پرسید زن های کوفه و شام کجا کم گذاشتند که ولی خدا به مسلخ  رفت؟

هفته ای یکی دوبار . مادرم خودش مریض بود اون موقع . کلا از این مدلا نبودم که مامانم دورم باشه و هر روز یه رنگ غذا برام بیاره و دورم بگرده . ولی پذیرفته بودم ‌. همه کارامو خودم کردم همه که مثل هم نیستن . ما نباید دل بدیم به دست غصه و مشکل

اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚
از سه ماهگیم مادرم مریض شد. مریضیه سخت. من میرفتم پیشش. کاراشو میکردم و با ویارم براش غذا میپختم. ال ...

عزیزدلم😞 

روحش شاد و قرین رحمت الهی …. 

منم در این دوران خیلی سختی کشیدم

هفته ای یکی دوبار . مادرم خودش مریض بود اون موقع . کلا از این مدلا نبودم که مامانم دورم باشه و هر رو ...

دقیقا

مامان من رفت سفر ماه هفت بودم 

غذا واسه بقیه هم میپختم 

کلی ظرف میشستم 

دکتر هم گفته بود فقط استراحت 

تنها چیزی که نداشتم استراحت بود

هفته ای یکی دوبار . مادرم خودش مریض بود اون موقع . کلا از این مدلا نبودم که مامانم دورم باشه و هر رو ...

منم دقیقا همه کارامو خودم میکنم 

کسی هم واسم غذا نمیاره توقعی هم ندارم 

اما سختی خیلی کشیدم انتظار همدلی داشتم…

هیچی کلا خونه خودم بودم عین قبلش چند وقت یه بار میرفتم مهمونی و برمیگشتم بل اینکه همه تهران بودن ...

اینکه کسی بیاد پیش آدم که کل هفته رو تنها نباشی ، ی گپ و گفتی داشته باشیم به معنی همدلی هست نه زمین گیری ! 

وگرنه بخاطر کار کردن و غذا و … اینا نیست من همه کاری کردم تو هشت ماهگی هم به تنهایی خونه تکونی کردم 

سختی روحی زیاد کشیدم انتظار همدلی داشتم ازشون

عزیزدلم😞  روحش شاد و قرین رحمت الهی ….  منم در این دوران خیلی سختی کشیدم

مرسی عزیزم.

من تا ماه آخر میرفتم دیدن مادرم اون همه پله بالا میرفتم با شکم بزرگم با عشق کاراشو میکردم غذا میپختم براش. با اینکه سختم بود.

دوران ویارم مادرم چون پرتو درمانی شد دکتر ممنوع کرده بود ببینمش یک ماه همدیگرو ندیدیم. اون یک ماه اوج ویارم بود. خدا شاهده مادرشوهرم یک بار یه برنج سفید برام نیاورد. یا به زور میپختم که بالا میاوردم. یا از بیرون میخریدیم. کارای خونه یختم بود گاهی ظرفا سه روز سه روز مبموند. تا شوهرم وقت کنه بشوره. اما کسی نیومد کمکم حتی ۱ بار. با اینحال اصلا از این چیزا دلم نگرفت. تنها دل گرفتگیم از بیماریه مادرم بود‌ از اینکه انقد سختی کشید. از اینکه چرا وقتی اولین نوه داره میاد انقد باید کاممون تلخ باشه‌. الانم که دیگه نه‌پدر دارم نه مادر

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز