بچه ها من چند روز پیش اذان صبح دیدم بارون میاد رفتم تو بالکن گفتم خدایاا منو نجات بده از این بلا تکلیفی فقط نجاتم بده
خوابیدم دایی فوت شدم اومد خوابم دقیقا با ماشین سفیدی که اون زمان داشت یه خانومی گفت میخوای سوار ماشین داییت بشی گفتم آرررره از خدامه رفتم جلوی ماشین داییم گفت سوار شو بریم دیر شده نشستم جلو پیشش و تو یه جاده سرسبز دهاتمون داشتیم میرفتیم انقدررر خوشحال بودم که حد نداشت
تعبیرش چیه به نظرتون؟