همیشه یه مشکلی باید تو زندگیم بوجود بیاد اکثرا هم بیماری هست و بدبیاری😮💨بخام توی این چندسال بشمارمشون خیلی زیاده نمیدونم چرا بخت من اینجوری شد به همسن و ساله هام ک نگاه میکنم چقدر بقیه شادن واصن تو فاز دیگه اما من حتی مشکلات زندگیم نمیزاره تا یه نفس راحت بکشم🙁تا جایی ک سعی دارم مثبت اندیشم اما واقعا توان جنگیدن با اینهمه دردسر توی زندگیمو ندارم هر چی پول هست باید خرج مریضی و دردسرهام بشه😔😪واقعا کم آوردم خودمو خیلی تنها میبینم خیلی زیاد انگار خدا هم از رنج کشیدن من لذت میبره😩😫
چقد منی
اونا شادن چون خودشون میخوان
چرا فکر میکنید بقیه مشکل ندارن؟
زندگی من از بیرون بهشته بهشششششت ها! کلییییی حسود دارم
فقط بخاطر اینکه نذاشتم مشکلاتم رو کسی ببینه هرچی بوده داخل خونه بود و بین حریم خونه ... وگرنه من هم مشکل دارم منی که همه آرزوی یه لحظه جام بودن رو دارن هم کلی مشکل دارم گاهی از شدت گریه خوابم نمیره گاهی تا صبح بیدارم از فکر و خیال و... ولی محکمم کم نمیارم قویم گریه هامو میکنم ولی سر پا هم وایمیستم
خدا خودش گفته تو این دنیا دنبال راحتی نباش پیدا نمیکنی
چی بگم منم احساس میکنم که همینم بد بیاری زیاد آوردم
من سعی میکنم همیشه صدقه بزارم خیلی بهش اعتقاد دارم شده هزار تومان ولی زود به زود احساس میکنم بار منفی رو از من دور میکنه
و آیه الکرسی هم خیلی خوبه
من ذهنم خیلی درگیره با صحبت با خدا و ذکر گفتن خودمو آروم میکنم
خب من هم از بیرون لبخند دارم اما اون چشمام داد میزنه ک غمگینم حتی از پوستم هم مشخصه ک ناراحتم... همه مشکلاتم قاطی شده روحی جسمی عاطفی هیچ راه حلی هم نمیتونم براش پیدا کنم تا یه قرون در میارم با دل خوش خرجش نمیکنم
فقط تو نیستی
ولی باید ادامه داد 😑🫂
منم همه پولامو باید خرج دندونام کنم
چیزای دیگه بماند که بواسیر و پاهای پرانتزی و قوز بینی و مشکل زانو و.. دارم 😞
همشم ۲۰ سالمه
من نگفتم نقش بازی کن دختر خوب ! منظورم رو بد فهمیدی
منظورم این بود اول باید بپذیریم هیچکس بی مشکل نیست و هیچوقت قرار نیست مشکلات تموم بشن و هرروز میان و میرن
اونی که باید عوض بشه ماییم
پس به جای نقش بازی کردن قوی باش
درکنار مشکلات هم شاد باش هم به خودت برس
فکر و خیال پوستت رو نابود کرده
به جای فکر و خیال ورزش کن کتاب بخونم افکارت رو درست کن
میدونم منظورت رو عزیزم یعنی اینکه همه ما دغدغه هایی داریم ک توش امتحان پس میدیم..اما میدونی مشکل من اینه دغدغه هایی ک من دارم انگار خیلی بیشتر از مال بقیه اس ک روی دوشم سنگینی میکنه حتی بعضی شبها خوابهای آشوب میبینم...از آینده میترسم حس میکنم طعم خوشبختی همش سرابه
هعی منم فردا میرم کوه و حالم خوب به نظر میاد جلو بقیه ولی درونم میگه پس درسات چی میخوای صفر بیاری چرا اصلا نمیخونی میخوای دوباره نمره هات بد شه اگ نرم کوه هممامانم ناراحت میشه مامان بابام درکم نمیکنن ک خودم میخوام بمونم خونه درس بخونم اونا ایندن واسشون مهم نیست دیروز منو از صبح بردن باغ فردا هم ک کوه امروزمم کلاس ریاضی داشتم ب فنا رفتو من امتحان فیزیک دارم درکک ندارن نمیفهمن زور میکنن باهاشون برم دلم خونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
