عزیزم بعد این قضایا الکی یه روز خوب شد فرداش دوباره گفت یا با شرایط من زندگی میکنی یا زنگ بزنم پدرت یعنی قصد تغییر نداره آدمی خودش نخواد تغییر کنه کسی نمیتونه تغییرش بده به نظرت اگه بمونم چقدر تغییر میکنه واقعا نمیدونم برم یا بمونم خیلی خیلی دو راهیه بدیه گفت من نمیخوامت دیگه از بس غر غر کردی گفتم زن دیگه بگیری به صبوری من نیس درست غر غر کردم چون گوش ندادی خیلی محدودم کردی گفت من بعد تو هر کی زنم بدم باشه فقط تو نباشی همیشه قبلا من قهر میکردم خودش می اومد سراغم و میدونست اشتباه کرده الان میگه دیگه نمیخوام منت بکشم یا با زورام زندگی میکنی یا برو
به نظرت بعد این حرفا موندن خفت نیس برای کی بمونی تلاش کنی کسی میگه من حاضرم بعد تو آدم بدی زنم بشه فقط تو نباشی هیچ وقت اینطور نبود سه هفته اس اینجور شده خب قبول من ۵سال زور کشیدم خواهش کردم صبر کردم همه راه رفتم تغییر نکرد این اواخر دیگه غر زدم تا بفهمه بریدم جای اینکه بگه حق با زنمه چیز زیادی ازم نخواسته یه زندگی معمولی حقشه یادفحش های پدر مادری بیفته بهم داد ولی به پدر مادرش فحش ندادم یعنی ذره ای ارزش ندارم برام تلاش میکرد