ديروز تولد اش بود قرار شد پسرمو بزارم پيش خواهرم و دوتايي بريم بيررون بعد يه عمري
ولي شب كه ميخواستيم بريم بيرون من خيلي از كار بيرونو كار خونه و ...كلافه شده بودم شروع كردم به غر زدن
وقتي شوهرم كامل اماده شده بود و منم داشتم همينجوري غر ميزدم و اماده ميشدم گفت اصلا من نميام با خواهرات برو منم ببچه رو گذاشتم پيشش و بمناسبت تولد همسر با خواهرام شام رفتم بيرون
خب بگو
ولي الان عذاب وجدان دارم شب تولدش اون كارو كردم امروز ميخوام طوري كه فك نكنه خبريه از دلش در بيارم مثلا يه اس بدم بهش حالا چي توش بنويسم بنظرتون
واااا
خب مقصر شمایی تا اینجا😊
چه کار زشتی کردی حالا ننیشد یه شب تولدشو غر نزنی کوفتش نکنی
خوب تا اینجا که مقصر خودتی بعدش چی شد ؟؟؟
امشب سه تایی برین بیرون از دلشم دربیار
وا با خواهرات رفتی؟؟؟؟
دیگه چی میخوای بگی بهش؟؟؟؟
شب تولدت با خواهراش بره بیرون بچه پیشت بمونه خوبه؟؟؟
بنظرم یه کیک دونفره بخر با کادو امشب توخونه براش جشن بگیر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز