من با ادمی تو رابطه بودم که بزور منو با تهدید نگه داشته بود منو میزد خیانت میکرد مدام بهم حس ناکافی بودن میداد منم بخاطر اینکه از شرش خلاص بشم با همسرم وارد رابطه شدم که بعدا کم کم عاشقش شدم و ازدواج کردیم
خیلی مودبه و اقاست کوچیکترین بی احترامی به من نکرده تاحالا هر روز میگه چقدر خوشگلی هر روز میگه خداروشکر که دارمت همیشه تعریف منو پیش همه میکنه دقیقا برعکس رابطه قبلیم ولی هیچوقت به روش نیاوردم ولی من همیشه حس ناکافی بودن رو دارم و خودمو با اطرافیانی که نزدیکمونن مقایسه میکنم با اینکه قیافه خوبی دارم تصمیم گرفتم کم کم تغییراتی که بهم میاد رو انجام بدم و قدمای کوچیک وردارم تا حال خودمو خوب کنم تصمیم دارم ادماس سمی رو از خودم دور کنم تصمیم گرفتم زندگیو یکم ساده تر بگیرم و از فضای مجازی دور بشم با این وضع مملکت که فکر نمیکنم هیچوقت هیچی درست بشه کمتر حسرت بخورم و به چیزایی که دارم قانع بشم و تلاش کنم فقط برای بهتر شدنش
همه میگن شوهرت هیچی نداره اول زندگی بیچاره شدی ولی به زودی خونمونو قراره بخریم
ماشین داریم و حدودا ۱۲۰ گرم طلا و هر دو کار میکنیم و سنمونم کمه من نمیتونم چیزایی که یکی تو ۴۰ سالگی داشته رو داشته باشم هر چیزی به وقتش .....