پارتنرم ک ازش جدا شدم بیشتر حس حمایت بهم میداد
از بچگی هی میگفتن کاش پسر بودی مثل دخترا بارم نیوردن
هی گفتن باید موفق شی تا عزیز باشی خیلی جاها علاقه نداشتم ولی تلاش کردم براش احساسات و انگیزم گ.وه کشیده شد
خسته شدم
هیچوقت نمیبخشمش
الان پیر شده افتاده تو خونه
الان ک زرنگم هی میگه اگه دختر خوبی باشی کار میکنی برام
بمن چ اخه
بدم میاد از هرکی حس خوب بهم نداد
کاش خانواده خویی داشتم:)
جوری بود ی رفیق یا عشقم تولدمو تبریک میگفت میگفتم چقد دارن بهم لطف میکنن
بعد همین نر شب روز خونه خواهراشه و ازشون کمک میخاد
الان تازه دارم روحمو ترمیم میکنم