مامانم میگه اوموقع طلا خیلی ارزون بود کل فامیل کادوی عروسی یه انگشتر بزرگ آورده بودن تو فیلم عروسیش هست شاید ۲۰ تا انگشتر رو هم انداختن دستش
بابامم یه سرویس طلا کامل خریده بود ۹۴ هزار تومن خیلی ضخیم و پهن و سنگین بود
خانواده ی مامانمم( پدر مادرش و داداش هاش)
۴ تا النگو ویه انگشتر تو مراسم پاتختی بهش دادن بابام هر ماه که حقوق میگرفت به جز پس انداز یه النگو هم برای مامانم میخریده، منم تو همون اوضاع میرم تو دل مامانم😍😊 مامانم باردار بود هر ماه با مینی بوس میرفت خونه مادرش اوناهم هر ماه که مامانم میرفت یه گوسفند میکشتن بخوره جون داشته باشه، ۳ تا خاله ی مجرد سوگلی هم داشتم دیگه از ذوق نمیذاشتن مامانم دست به سیاه و سفید بزنه، هر صبح صدای خنده هاشون تو حیاط میپیچید و روشیر و کره و شیر تازه میخوردن و فتیر محلی از تنور مادربزرگم درست میکرد
بابامم یه زمین خریده بود اونو میساخت دایی هامم دسته جمعی یه هفته اومدن کمک
خلاصه اونو ساخت و روز به روزم بهترش کرد البته الان که صد سال دیگه هم نمیشه خونه رو بهتر کرد ☺چه برسه به اینکه بخوای از صفر شروع کنی
چرا میگن دخترای الان دوست دارن همه چیزو یه جا داشته باشن خونه و ...
واقعا یکسانه الان با اونموقع بابام ۶ ماه کار کرد خونه دار شد الان چی؟ امید به خونه دار شدن جوونا به زیر صفر رسیده
از اون گذشته مردای اون دوره مرد بودن صبح تا شبشون به فکر زن و بچه شون میگذشت الان چی ؟ چشمشون پی هزار نفر هست جز زنشون، اگه مامانم سختی هم کشید بنایی هم کمک بابام کرد امید داشت که شوهرش مرد اول تا آخر زندگیشه
بابام هم تو شرکت کار میکرد هم بنایی خونمون رو میکرد هم شب زیر برف و بارون تو خونه نیمه ساز رو خاک خیس میخوابید و نگهبانی میداد هم کامل روزه میگرفت و نمازشو میخوند
تو رو خدا بیاید یه مرد اینجوری برام پیدا کنید عروسی کنیم بریم سرخونه زندگیمون