جدیدا با یه آقایی تو محیط کار آشنا شدم من هیچ کار خاصی نکردم اون شروع کرد پیام دادن .منم جواب میدادم.تا بهم ابراز علاقه کرد.منم خیلی ازش خوشم اومد خداشاهده که من اصلا اهل این حرفا نبودم.چند روز با هم پیام بازی کردیم من گفتم من دیگخ پیام نمیدم گفت باشه.چند روز بعد باز خودم پیام دادم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
دیگه سرد شد الان رابطه ما فقط از طرف من داره پیش میره اصلا پیام نمیده من پیام میدم خیلی خلاصه جواب میده.دوسه بار عکس خواست صورتمو فرستادم.الان میاد محل کار بازم منو نگاه میکنه ولی تو پیام باهام بدرفتاری میکنه.من وابسته شدم.چکارکنم
حس میکنم اگه نباشه قلیم وایمیسه.حالمبده.امروز فهمیدم که به یکی از همکارای مجردم قلب فرستاده تو پیام.حالم بد شد.بهش گفتم براش مهم نبود.میدونم داره میپیچونه ولی غرورم و دارم له میکنم.
ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود میگوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)