2777
2789

جدیدا با یه آقایی تو محیط کار آشنا شدم من هیچ کار خاصی نکردم اون شروع کرد پیام دادن .منم جواب میدادم.تا بهم ابراز علاقه کرد.منم خیلی ازش خوشم اومد خداشاهده که من اصلا اهل این حرفا نبودم.چند روز با هم پیام بازی کردیم من گفتم من دیگخ پیام نمیدم گفت باشه.چند روز بعد باز خودم پیام دادم 

اونم خیلی خوب باهام حرف زد گفت میدونم متاهلی ولی دوست دارم و .....

یواش یواش حرفای جنسی زد منم باهاش دعوا کردم.بعد اون دیگه منو محل نداد 

من بهش پیام دادم گفت دوست دارم ولی من به آغوش تو نیاز داشتم که آروم شم تو ازم گرفتی منظورش همون مجازی بود.

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

دیگه سرد شد الان رابطه ما فقط از طرف من داره پیش میره اصلا پیام نمیده من پیام میدم خیلی خلاصه جواب میده.دوسه بار عکس خواست صورتمو فرستادم.الان میاد محل کار بازم منو نگاه میکنه ولی تو پیام باهام بدرفتاری میکنه.من وابسته شدم.چکارکنم

حس میکنم اگه نباشه قلیم وایمیسه.حالم‌بده.امروز فهمیدم که به یکی از همکارای مجردم قلب فرستاده تو پیام.حالم بد شد.بهش گفتم براش مهم نبود.میدونم داره میپیچونه ولی غرورم و دارم له میکنم.

میشه ببینید

مگه نمیگی که متاهلی ؟؟

ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود می‌گوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
بله گرفتار شدم نمیدونم چکارکنم

به شوهرت بچسب 

ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود می‌گوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
به شوهرت بچسب 

آیا از طرف شوهرت بی احترامی میبنی؟؟!

ویکتور هوگو در یکی از کتاب های خود می‌گوید :(مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان انداختند و پانزده سال در آنجا نان مجانی خوردم!!این دیگر چه دنیایی است ؟)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز