عزیزم من خیلی دوسش داشتم .جونمم واسش میدادم ولی اون جنبه نداشت . فکر میکرد خیلی خاصه که من اینهمه دوسش دارم و خودمو واسش به آب و آتیش میزنم شروع کرد به خیانت های مختلف .من بعد از اون جریان هیچوقت نتونستم آدم قبل بشم . دیگه اعتماد به نفس ندارم . خودمو قبول ندارم. با اینکه الان خیلی پشیمونه و بارها خواسته برگردم و خودش گفته اشتباه کرده ولی دیگه نمیتونم اعتماد کنم
جدا شدن . خیلی هم پشیمونه ولی من تف توی روش نمیندازم چه برسه بهش فکر کنم . تنبل و بی عار بود . به زور می‌رفت سر کار . دایم در حال قرض کردن پول بودیم تا زندگیمون بگذره . همیشه دیر می یومد خونه .بهونه های الکی می یاورد. چهار سال آخر زندگی هم فقط همخونه بودیم . ازم حمایت نمی‌کرد هیچوقت .
بیشتر این خصوصیات رو که گفتی شوهر منم داره! شاید راست میگن که مردی که دوستت داره برای خوشبختیت همه تلاشش رو میکنه! من گاهی با خودم میگم،از کجا معلوم وقتی ترک کرد،بعد از ترک کردن بی وفایی نکنه! یه مدت داشت اعتیادش رو درمان میکرد،اخلاقش با من بد شده بود!با خودم گفتم شاید از عوارض درمانه،ولی رفتارش با بقیه خوب بود
اگه بچه نداری زیاد خودتو پاسوزش نکن . به فکر خودت باش . پولی به دستت میرسه فقط واسه خودت بذار و هزینه کن . دلت نسوزه واسش . من دلسوزی هام پدرمو در آورد هر پولی داشتم میدادم بهش که قدرمو بدونه و دوسم داشته باشه ولی تهش جوابمو چی داد . ؟الان دیگه فقط خودمم
مثلا همون دوران عقد ازش یه سری چیزا میدیم که چون همه مخالف ازدواجمون بودن به کسی نمی گفتم .گفتم زندگی میکنیم درست میشه که بدتر شد . باز هم میخواستم ادامه بدم که دیدم عاشق شده و دیگه خودش نمی‌خواد .از خدا میخواستم یا مرگ منو بده یا اونو . فکر میکردم فقط با مرگ باید جدا بشم ازش . که دیگه لطف خدا اینجوری شامل حالم شد . الان میگم کاش زودتر جدا میشدم ازش . عمرمو حرومش کردم الکی و بیهوده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
