شب قراره بریم دورهمی . خالم زایمان کرده . بعد داییم اومد خونمون که همه باهم بریم . من پذیرایی کردم میزو چیدم . بعد سر نهار آب زیاد خوردم معده درد گرفتم .به داداشم گفتم مامان دست تنهاست تو کمکش کن من دلدرد دارم . گفت کجارو دیدی داداش ۲۵ ساله کار کنه خواهر ۱۵ ساله بشینه کار نکنه . خجالت بکش بهونه نیار و این چرتو پرتا . منم گفتم من یک کلمه حرف زدم کم زر بزن گفت پس گو*ه بخور قاشق قاشق ملاقه ملاقه منم گفتم مث اینکه سیر نشدی بزار برم دستشویی غذاتو بیارم . بعد داشتم دوغ و ماستو اینارو میزاشتم تو یخچال بشقاب فلفل هارو داد دستم منم نگرفتم در یخچالو بستم.(من داداشمو میشناسم فقط به خاطر این بشقابو داد که بگه منم کمک کردم .ولی واقعا قصد کمک نداشت ) گفت مامان ببین چه گاوه . بعد رفتم پارچو پر کنم . اونم اومد آب بخوره محکم زد پس کلم منم عصبی شدم پارچو ریختم روش . بعد برگشته میگه چته دیوونه.
الان من چیکار کنم ؟ مامانمم میخواد الان سر من غر بزنه