نزدیک پونزده ساله ازدواج کردم...هیچوقت با خانواده شوهرم رابطه خوبی نداشتیم ...خیلی خستم...دیگ کم آوردم..دلم گرفته ..چیکار کنم
چی شده دقیقا
سخته ما بخاطر دخالتای خانواده همسرم از هم جدا شدیم
وگرنه همسرم اونقدرام بد نبود .فقط در مقابل اونا عاجز بود مث عروسک تو دستشون
منم همین بودم الان یه مدته سعی میکنم بی خیال باشم سعی میکنم بیشتر محبت کنم بهشون حرفا و رفتارشون و کمتر به دل میگیرم باور کن الان خیلی همه چیز بهتر شده
خودت رو درگیر شون نکن تا جایی که میتونی
ندیده و نشنیده بگیر و با خدا معامله کن بدی هاشون رو
خودم فکر میکنم مهمترین دلیلش اینه که چندین سال باهم زندگی کردیم...شوهرم هم با پدرش با هم کار میکنن
آخی روابطت رو باهاشون کم کن‌خوب.
تا میتونی ازشون دور باش آرامش خودت بیشتر میشه
خیلی تلاش میکنم ندید بگیرم...ولی یه دفه عین یه شیشه که سنگ بزنی بهش فرو میریزم..هر چی پیش خودم رشتم پنبه میشه
مالی باهاشون رابطه داری؟ یا مستقلین؟
اونقدری رابطه زیاد نیست...الان هم یه مدته به خاطر اختلاف با دوتا از خواهراش رفت و آمد نداریم ..ولی بازم سخته
میدونین همزمان با ازدواج ما یکی از خواهرای همسرم جدا شد...خیلی تاثیر بدی گذاشت رو روابط ما
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
