عقدم مادرشوهرم چشمش برنمیداره دائما درحال حسودیه کافیه نامزدم ی شب بیاد خونمون یا ی سر بیاد پیشم خودشو میزنه ب غش شوهرمم میترسه حالش بد شه ولی برای من مهم نیس کل زندگیم شده دعوا،فقط چون شوهرمو دوس دارم تحمل میکنم میترسم یروز ببرم عشقم بهش تموم شه بزنم زیر همه چی