موارد این شکلی خیلی زیاده گلم باورتون نمیشه پسر یکی از آشناهامون تا مرحله خواستگاری بله برون و صیغه محرمیت دختر همسایه مون رفت باهم مسافرت رفتن کل فامیل خبردار بودن دختره رو به خودش وابسته کرد آخرش سر یه موضوع چرت گذاشت رفت من خودم شاهد اشک و آه های اون دختر بودم چند وقت پسره ازدواج کرد دیگه خبر نداشتیم تا پسره اومد پیش بابام گفت کل زمینامو میخوام بفروشم نمیخوای؟ بابام گفت چرا گفت زنم جد و آبادمو جلو چشمم آورده هیچ مهریه اش هم دارو ندارمو باید بفروشم بدم
دختره هم ازدواج کرد شوهرش صد برابر بهتر از اون قبلیه بچه اش پارسال به دنیا اومده گرفتمش بغلم واای چقدر ناز بود😍 هزار بار خداروشکر کردم