2777
2789

من تو عقدم چندوقته میبینم شوهرم انتظارای بیخود داره از من دلش میخاد من میرم خونشون از همون لحظه که وارد شدم برم تو اشپزخونه کمک مامانش مهمونم که میاد براشون بد از بدتر جاریمم دست به سیاه سفید نمیزنه به شوهرم که میگم میگه دلم میخواد تو کار کنی تو دل مامانم خودتو جا کنی اینجوری واقعا دارم حس میکنم کلفت گرفتن

حتی قبلا خیلی بیشتر بهم پیام میداد ولی چشمش به فک فامیلاشون میفته انگار نه انگار زن داره

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

با این رویه پیش بری تا تهش همینه حالا شرایطش داری کمک بده ولی در حد معقول  نه که بشی خدمتکار ...

بخدا بهش گفتم من خودم عقل دارم شعور دارم میدونم کی و کجا کار کنم اینقدر بهم نگوووو چیکار کنم چیکار نکنم

بخدا بهش گفتم من خودم عقل دارم شعور دارم میدونم کی و کجا کار کنم اینقدر بهم نگوووو چیکار کنم چیکار ن ...


بحث و دعوا درست نکن سر این مسائل کار خودت بکن

اگرم خواستی کمک بدی

یه کاری کن که تو چشمش باشی ببینه که کمک هم دادی


همیشه میگن مثلا پذیرایی کن که همه ببیننت

نه که تو آشپزخونه باشی

دوران عقد خیلی گنده

واقعا یادم میوفته دوست ندارم برگردم

شرایطم مث شما بود

ولی بری سر زندگیتون درست میشه

من هنوزم ک هنوز میرم مهمونی خونه مادرشوهرم پامیشم ظرفاشو میشورم بااین ک تو ی ساختمونیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز