پیشتر گفته بودم کینگ مجید اصلی به زحل تبعید شده و این بدل او هست که یه فراماسون هست و قصد دارد کینگ مجید را خراب کند!
بنده هم متوجه این حقیقت شدم و به سوی حقیقت رفتم!
متوجه شدم که کینگ مجید تقلبی در یک خانه اعیانی زندگی میکند در حالی که کینگ مجید اصلی فردی ساده بود کهداز تجملات دوری می جست!
پس پیش به خانه اعیانی راه افتادم و از مرد گربه ای خواستم همراهم بیاید!
وقتی به خانه اعیانی رسیدیم ابتدا متوجه حضور نگهبانان شدم پس تبدیل به مگسی شدم و از درز پنجره داخل شدم سپس تفنگ را به سمت مجید تقلبی گرفتم ولی ناگهان یک فراماسون با چوب به سرم کوبید جوری که به زمین افتادم و از هوش رفتم
وقتی به هوش امدم خود را بسته روی صندلی دیدم و متوجه شدم مجید تقلبی بمبی به من بسته و از انجا فرار کرده! تایمر بمب روی ۵ دقیقه بوذ! تقریبا ناامید شده بودم و داشتم اشهد میخواندم که یهو پشندی و ساعد اومدن تو!
ساعد:قربان بیاین برگردیم قزوین
پشندی:ببند در دهنتو
ساعد:قربان الان بمب میترکه!
پشندی:ببند در دهنتو و بمبو شروع کردن خنثی کردن
من:بیاید دست منو باز کنید به جا خنثی کردن بمب
پشندی:چرا به فکر خودم نرسید و اومدن دست نو باز کردن و فرار کردیم!